کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آش سبزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اش
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: aš] 'aš ۱. ضمیر متصل مفرد غایب بهمعنیِ او، بهصورت مفعولی: خواندش، بردش.۲. ضمیر اضافی که در بعضی کلمات همزۀ آن ساقط میشود: کتابش، چشمش. اگر کلمه به های غیرملفوظ ختم شود همزه باقی میماند: اندیشهاش، خانهاش. اگر به کلمهای ملحق ش...
-
آش ولاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āšolāš ۱. [عامیانه] متلاشی؛ ازهمپاشیده.۲. [عامیانه] مرداری که از هم پاشیده و متلاشی شده.۳. زخم و جراحت که پر از چرک شده باشد.۴. مضطرب؛ بسیارناراحت.
-
آش بچگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āšbač[č]egān = جند۱ 〈 جند بیدستر
-
آش خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āšxāne آشپزخانه؛ مطبخ.
-
جستوجو در متن
-
بزباش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] bozbāš آبگوشتی که با حبوبات و سبزی تهیه میشود؛ آبگوشت سبزی.
-
سبزی فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sabziforuš فروشندۀ سبزی؛ کسی که انواع سبزیهای خوردنی میفروشد.
-
سبزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، اسم) sabzi ۱. گیاهی که خام یا پختۀ آن خورده شود، مانند تره، جعفری، گشنیز، اسفناج، نعناع، ترخون، ریحان؛ سبزیخوردن؛ سبزی خوردنی.۲. (اسم) گیاه و سبزه: ◻︎ برینگونه تا هفت سال از جهان / ندیدند سبزی کهان و مهان (فردوسی: ۷/۱۷)، ◻︎ به سبزی کجا ت...
-
قرمه سبزی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] qormesabzi خورشی که از گوشت، تره، جعفری، و شنبلیله درست کنند.
-
شوربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شوروا، شورباج› šurbā آش ساده که با برنج و سبزی میپزند.
-
سبزی پلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabzipolo[w] غذایی که از برنج و انواع سبزیهای معطر مخصوص درست میشود.
-
سبزی کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sabzikār کسی که پیشهاش کاشتن انواع سبزیهای خوردنی است.
-
آب دوغ خیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābduqxiyār خوراکی مرکب از دوغ، خیار خردشده، سبزی، کشمش، مغز گردو، و نان تریدشده.
-
اقمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] 'aqmar ۱. سفیدرنگ؛ به رنگ ماه.۲. سفید مایل به سبزی.
-
کوکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kuku نوعی خوراک که سبزی یا سیبزمینی کوبیده را با سفیده و زردۀ تخممرغ مخلوط کرده و بعد در روغن سرخ میکنند.