کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آشکارا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
علنا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'alanan بهطور آشکارا.
-
پیداوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیداور› [قدیمی] peydāvār پیدا؛ آشکارا؛ نمایان.
-
صریح اللهجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: صریحاللّهجَة] sarihollahje ۱. کسی که مطلب خود را صریح و آشکارا میگوید.۲. آنکه هرچه در دل دارد آشکارا بیان میکند؛ رکگو.
-
ملا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملٲ] [قدیمی] malā ۱. = ملٲ۲. (قید) آشکارا.
-
اجهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ejhār ۱. بلند کردن آواز هنگام خواندن چیزی.۲. آشکارا کردن.
-
برملا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] barmalā بهطور آشکار و هویدا؛ آشکارا.〈 برملا شدن: (مصدر لازم) آشکار شدن.
-
مجاهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجاهَرة] [قدیمی] mojāhere ۱. علنی شدن؛ آشکار شدن.۲. آشکارا دشمنی کردن.
-
علانیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: علانیَّة] [قدیمی] 'alāniy[y]e ۱. ظاهر شدن؛ هویدا شدن؛ آشکار شدن.۲. (اسم) [مقابلِ سر] آشکارگی؛ آشکارا؛ آشکار.
-
اشاعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اشاعَة] 'ešā'e ۱. فاش کردن؛ آشکارا کردن.۲. پراکنده ساختن.۳. رواج دادن.۴. فاش و آشکار کردن خبر.
-
آشکاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āš[e]kare آشکار؛ آشکارا؛ پدیدار؛ پیدا؛ نمایان: ◻︎ فرصت شمر طریقهٴ رندی که این نشان / چون راه گنج بر همهکس آشکاره نیست (حافظ: ۱۶۳).
-
علنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به علن) [عربی. فارسی، مقابلِ سرّی] 'alani ۱. آشکارا؛ هویدا.۲. (قید) = علناً〈 علنی شدن: (مصدر لازم) آشکار شدن.〈 علنی کردن: (مصدر متعدی) آشکار کردن.
-
پدیدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] padidār نمایان؛ آشکار؛ آشکارا؛ ظاهر.〈 پدیدار شدن: (مصدر لازم)۱. نمایان شدن؛ ظاهر شدن.۲. بهوجود آمدن.
-
ناطق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] nāteq ۱. نطقکننده؛ سخنران.۲. گوینده؛ سخنگو.۳. [قدیمی] آشکارا؛ واضح.
-
راستین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به راست) ‹راستینه› [قدیمی] rāstin راستی؛ حقیقی؛ واقعی: ◻︎ حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه / اینت بغضی آشکارا، اینت جهلی راستین (منوچهری: ۹۰).
-
دردا
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) dardā دریغا؛ آه؛ افسوس: ◻︎ دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ: ۲۶).