کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آشکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آشکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āškārāk، مقابلِ پنهان] ‹آشکارا، آشکاره› 'āš[e]kār آنچه بتوان آن را با حواس پنجگانه درک کرد؛ نمایان؛ پدیدار؛ پیدا؛ هویدا؛ ظاهر؛ واضح.〈 آشکار شدن: (مصدر لازم) آشکار گشتن؛ نمایان شدن؛ ظاهر شدن.〈 آشکار کردن: (مصدر متعدی)۱. آشک...
-
واژههای مشابه
-
اشکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'eškār = شکار
-
واژههای همآوا
-
اشکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'eškār = شکار
-
جستوجو در متن
-
برملا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] barmalā بهطور آشکار و هویدا؛ آشکارا.〈 برملا شدن: (مصدر لازم) آشکار شدن.
-
ابانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابانة] ‹ابانه› [قدیمی] 'ebānat ۱. آشکار کردن؛ واضح ساختن؛ هویدا ساختن.۲. جدا کردن.۳. پیدا شدن؛ آشکار شدن.
-
علانیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: علانیَّة] [قدیمی] 'alāniy[y]e ۱. ظاهر شدن؛ هویدا شدن؛ آشکار شدن.۲. (اسم) [مقابلِ سر] آشکارگی؛ آشکارا؛ آشکار.
-
نمایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) na(e,o)māyān واضح؛ هویدا؛ نمودار؛ پیدا و آشکار.〈 نمایان شدن: (مصدر لازم) ظاهر شدن؛ آشکار شدن.
-
هویدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hoveydā پیدا؛ آشکار؛ ظاهر؛ واضح و روشن.〈 هویدا شدن: (مصدر لازم) ظاهر شدن؛ آشکار شدن.
-
لایح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لاغ] ‹لائح› [قدیمی] lāyeh هویدا؛ آشکار.
-
جهار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] jehār آشکار؛ پیدا.
-
علن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'alan آشکار؛ هویدا.
-
عیانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عیان) [عربی: عیانیّ] 'ayani[y] آشکار؛ ظاهر.