کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آسودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آساییدن› 'āsudan ۱. آسایش یافتن؛ آرام گرفتن؛ آرمیدن: ◻︎ چه جوییم از این گنبد تیزگرد / که هرگز نیاساید از کارکرد (فردوسی: ۷/۶۲۸)، ◻︎ چه گنجها که نهادند و دیگری برداشت / چه رنجها که کشیدند و دیگری آسود (سعدی۲: ۶۹۶).۲. دست از کار کشی...
-
واژههای مشابه
-
بر آسودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bar[']āsudan آسایش یافتن؛ آرام یافتن؛ آرمیدن.
-
جستوجو در متن
-
رنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ranjidan آزرده شدن؛ دلتنگ شدن؛ ملول شدن: ◻︎ بیهوده مرنج چون توان آسودن / میباش چنانکه میتوانی بودن (سنائی: لغتنامه: رنجیدن).
-
آرمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آرامیدن، آرمدن، ارمیدن› 'āramidan ۱. آرام گرفتن؛ آرام شدن؛ آسودن؛ آسوده شدن؛ آرامش یافتن.۲. خوابیدن؛ کم شدن؛ از جوشوخروش افتادن؛ آزاد شدن؛ رهایی یافتن.
-
آسا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آسودن) ‹آسای› 'āsā ۱. = آسودن۲. آسایشدهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تنآسا، جانآسا، دلآسا، روانآسا، کمآسا.
-
آرام
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: āram] 'ārām ۱. ساکت؛ خاموش.۲. بیحرکت.۳. [مجاز] امن.۴. راحت: زندگی آرام.۵. (اسم مصدر) آرامش؛ راحتی، ◻︎ چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱: ۷۷).۶. (قید) آهسته.۷. (بن مضارعِ آرامیدن و آرمیدن) = آرمیدن۸. آ...