کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āzvar] [قدیمی] 'āzvar حریص؛ صاحب آز؛ آزمند: ◻︎ چو دانندهمردم بُوَد آزور / همی دانش او نیاید به بر (فردوسی: ۷/۵۲).
-
آزور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āzur = آزوَر: ◻︎ جرعهٴ جام جود اگر بخورم / نکند دُرد منّتم مخمور ـ مرد باش ای حمیّت قانع / خاک خور ای طبیعت آزور (انوری: ۲۳۸).
-
جستوجو در متن
-
آزمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āzmand صاحب آز؛ حریص؛ آزور؛ آزناک.
-
پرخواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] porxāh پرآز؛ آزوَر؛ حریص.
-
حریص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] haris ۱. آزمند؛ آزور؛ دارای آز و شره.۲. بسیار مشتاق و راغب به چیزی.حریف١. همکار؛ همپیشه.٢. همنبرد.۳. همنشین.٤. [قدیمی] طرف شخص در بازی یا نبرد.٥. دوست؛ رفیق.٦. [قدیمی] معشوق.