کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزمایش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزمایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'āz[e]māyeš ۱. امتحان؛ آزمون؛ سنجش.۲. تجربه.۳. فرآیند کشف چیزی.۴. بررسی علمی نظریه برای اثبات یا رد آن.۵. تجزیۀ یک ماده به منظور بررسی خواص و مواد سازندۀ آن.
-
جستوجو در متن
-
آزمایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āz[e]māyešgāh جایی که در آن آزمایشهای علمی و فنی به عمل آورند و ادوات آزمایش در آنجا فراهم باشد؛ لابراتوار.
-
آزمایشگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āz[e]māyešgar آزماینده؛ آزمایشکننده.
-
حنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ho(e)nk ۱. آزمایش.۲. تجربه.
-
حنکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حنکة] [قدیمی] honkat آزمایش؛ تجربه؛ زیرکی؛ آزمودگی.
-
امتحان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emtehān ۱. آزمون؛ آزمایش.۲. سؤال کردن از دیگری بهصورت کتبی یا شفاهی به منظور سنجش اطلاعات او.۳. آزمایش چیزی به منظور بررسی کارایی یا تناسب آن.
-
تست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: test] test ۱. آزمایش؛ امتحان؛ محک.۲. پرسشها یا تمرینهایی که برای آزمایش هوش و استعداد و میزان اطلاعات یک فرد یا یک دسته طرح شود.
-
لابراتوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: laboratoire] lābrāto(u)vār محل مخصوص آزمایشهای علمی؛ آزمایشگاه.
-
پرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: preuve] po(e)rov آزمایش لباس دوختهشده بر تن مشتری.
-
ممتحن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] momtahen امتحانکننده؛ آزمایشکننده؛ آزماینده.
-
پراتیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pratique] perātik ۱. عمل.۲. تجربۀ علمی؛ آزمایش.
-
طبع آزمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] tab'[']āzmāy(')i امتحان طبع شعر؛ آزمایش قریحۀ شاعری.
-
اختبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'extebār ۱. آزمون.۲. آگاهی یافتن.۳. آزمایش کسی برای شناخت تواناییهای او.
-
بافت شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (زیستشناسی) bāftšenās کسی که در شناختن بافتهای حیوانی، گیاهی، و آزمایش آنها تخصص دارد؛ نسجشناس.