کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آردی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آرد) 'ārdi آغشته به آرد.
-
واژههای مشابه
-
اردی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ اردیبهشت] [قدیمی] 'ordi = اردیبهشت: ◻︎ دی و اردی و بهمن و فروَدین / همیشه پُر از لاله باشد زمین (فردوسی: مجمعالفرس: اردی).
-
واژههای همآوا
-
اردی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ اردیبهشت] [قدیمی] 'ordi = اردیبهشت: ◻︎ دی و اردی و بهمن و فروَدین / همیشه پُر از لاله باشد زمین (فردوسی: مجمعالفرس: اردی).
-
جستوجو در متن
-
آردینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آرد) [قدیمی] 'ārdine ۱. آردی.۲. آنچه از آرد تهیه میکنند: آش آردینه.
-
پرسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parsom آردی که موقع زواله کردن خمیر بر آن بپاشند تا به جایی نچسبد: ◻︎ نمک گشت چون سرکه رویش سیاه / خمیرش ز پرسم به سر ریخت کاه (بسحاق اطعمه: مجمعالفرس: پرسم).