کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ārd گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات یا حبوبات بهدست آید: آرد گندم، آرد جو، آرد برنج، آرد نخود.
-
واژههای مشابه
-
ارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ard روز بیستوپنجم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ اردروز است فرخ و میمون / با همه لهو و خرمی مقرون (مسعودسعد: ۵۵۰)، ◻︎ سرآمد کنون قصهٴ یزدگرد / به ماه سپندارمذ روز ارد (فردوسی: ۸/۴۸۸).
-
ارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: ordre] 'ord = 〈 ارد دادن〈 ارد دادن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. دستور دادن؛ امر کردن؛ فرمان دادن.۲. سفارش غذا دادن.
-
واژههای همآوا
-
ارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ard روز بیستوپنجم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ اردروز است فرخ و میمون / با همه لهو و خرمی مقرون (مسعودسعد: ۵۵۰)، ◻︎ سرآمد کنون قصهٴ یزدگرد / به ماه سپندارمذ روز ارد (فردوسی: ۸/۴۸۸).
-
ارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: ordre] 'ord = 〈 ارد دادن〈 ارد دادن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. دستور دادن؛ امر کردن؛ فرمان دادن.۲. سفارش غذا دادن.
-
جستوجو در متن
-
اگرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اگره› [قدیمی] 'ogrā نوعی آش آرد؛ آشی که با خمیر آرد گندم درست کنند.
-
طحن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahn ١. آرد کردن گندم یا دانۀ دیگر؛ آرد کردن.٢. جویدن.
-
جوشیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جوشیر، جشیره، جشیر› [قدیمی] jušire نوعی آش آرد.
-
طحین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tahin آرد.
-
سویق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[عربی، جمع: اسوقه] [قدیمی] saviq ۱. آرد نرم.۲. آرد جو یا گندم.۳. شراب.
-
شکرپنیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] šekarpanir نوعی شیرینی که از شکر و آرد برنج یا آرد گندم به شکل نقل درست میکنند.
-
آردی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آرد) 'ārdi آغشته به آرد.