کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرایشگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرایشگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ārāyešgar ۱. کسی که دیگران را آرایش کند؛ آرایشکننده؛ سلمانی؛ آرایشکار.۲. کسی که جایی را تزئین و آماده میکند؛ دکوراتور.
-
جستوجو در متن
-
حلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] hallāq = آرایشگر
-
ماشطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ماشطَة] [قدیمی] māšete زن آرایشگر؛ مشاطه.
-
مزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mozayyen زینتدهنده؛ آراینده؛ آرایشگر.
-
صورت آرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹صورتآرای› [قدیمی] surat[']ārā ۱. = آرایشگر۲. [مجاز] = نقاش
-
قینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قینَة، جمع: قِیان] [قدیمی] qayne ۱. کنیز.۲. خُنیاگر.۳. آرایشگر.
-
آینه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آینهدار› 'āy[e]nedār ۱. آنکه آیینه پیش روی کسی نگه دارد تا چهرۀ خود را در آن ببیند.۲. آرایشگر؛ سلمانی.
-
مشاطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مشّاطَة] [قدیمی] maššāte ۱. شانهکننده.۲. [مجاز] آرایشگر زنی که حرفۀ او آرایش کردن زنان دیگر است.
-
سلمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] salmāni ۱. کسی که موی سر و ریش مردم را میتراشد؛ آرایشگر مرد.۲. [عامیانه، مجاز] مکان اصلاح موی صورت و سر؛ آرایشگاه.