کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرام و آهسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آرام جا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آرامجای› [قدیمی] 'ārāmjā جای آرمیدن؛ جای آسایش: ◻︎ پرستش کنم پیش یزدان به پای / نبیند مرا کس به آرام جای (فردوسی۲: ۱۵۷۵).
-
جستوجو در متن
-
آهسته خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آهستهخوی› 'āhestexu آرام؛ بیشور و شر.
-
پابرچین
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹پاورچین› [عامیانه] pābarčin بدون سروصدا؛ آهسته.〈 پابرچین رفتن: آرام و آهسته رفتن که صدای پا شنیده نشود.
-
سلانه سلانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [ترکی] [عامیانه] sallānesallāne آرامآرام؛ باآهستگی و وقار.〈 سلانهسلانه راه رفتن: [عامیانه] آهسته و آرام و بیخیال قدم برداشتن.
-
کندرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ تندرو] kondro[w] ویژگی انسان یا حیوانی که آهسته و آرام حرکت میکند.
-
کند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kond ۱. [مقابلِ تند] دارای حرکت آهسته و آرام.۲. [مقابلِ تیز] فاقد بُرندگی.
-
آهسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) 'āheste ۱. آرام؛ یواش؛ بیشتاب؛ دارای حرکت کند.۲. بیسروصدا؛ با صدای کم و پایین.۳. [قدیمی] متین؛ باوقار.
-
نرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: narm] narm ۱. دارای حالت کوبیده، بیخته، و آردمانند.۲. [مقابلِ سفت و سخت] ملایم.۳. صاف؛ هموار.۴. لطیف.۵. [مجاز] آهسته و آرام.۶. [قدیمی، مجاز] آسان.〈 نرم کردن: (مصدر متعدی)۱. کوبیدن چیزی.۲. [مجاز] رام کردن.