کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آراستگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آراستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ārāstegi ۱. آراسته بودن.۲. دارای فضایل و کمالات بودن.۳. نظموترتیب؛ بسامانی.
-
جستوجو در متن
-
بسامان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) besāmān ۱. خوب؛ نیکو.۲. مرتب؛ با نظم و آراستگی.
-
آمایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'āmāyeš ۱. آراستگی.۲. آمادگی؛ آماده کردن.۳. بررسی و تحلیل.
-
ساختگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) sāxtegi ۱. چیز جعلی و مصنوعی۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] آمادگی و آراستگی.
-
انتظام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entezām ۱. در رشته کشیده شدن مروارید.۲. منظم شدن.۳. نظم داشتن؛ آراستگی؛ نظموترتیب.
-
نزاکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از نازک، به سیاق عربی] nezākat ۱. ادب؛ خوشاخلاقی؛ خوی خوش؛ رفتار پسندیده.۲. [قدیمی] نازکی؛ لطافت.۳. [قدیمی، مجاز] پاکیزگی و آراستگی.
-
زیبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] zibidan ۱. شایسته بودن؛ سزاوار بودن: ◻︎ گر سیستان بنازد بر شهرها عجب نیست / زیرا که سیستان را زیبد به خواجه مفخر (فرخی: ۱۸۷).۲. خوبی و آراستگی داشتن؛ برازیدن.۳. شایسته و برازنده بودن چیزی برای چیز دیگر مثل لباس بهتن انسان.
-
نظام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nezām ۱. دستگاه سیاسی؛ حکومت: نظام شاهنشاهی.۲. اصول و قواعدی که چیزی بر اساس آنها نهاده شده است: نظام آموزشی.۳. سپاه؛ ارتش.۴. (اسم مصدر) آراستگی؛ نظم.۵. [قدیمی] نظم؛ شعر.
-
پرداخت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ پرداختن، اسم مصدر) pardāxt ۱. آراستگی و آرایش.۲. جلا.۳. (بانکداری) دادن پول؛ تٲدیه؛ کارسازی.〈 پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن؛ جلا دادن؛ زنگ چیزی را زدودن.〈 پرداخت کردن: (مصدر متعدی)۱. صیقل زدن؛ زنگ چیزی را زدودن؛ جلا دادن.۲. (...
-
چم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čam ۱. پیچوخم.۲. نظم؛ قاعده.۲. آراستگی.۳. [قدیمی] جرم؛ گناه.〈 چموخم: [عامیانه]۱. پیچوخم.۲. [مجاز] ریزهکاری.۳. [مجاز] رفتار با ناز و خرام؛ خرام؛ ناز.〈 بهچم: [قدیمی] آراسته و منظم.
-
کمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kamāl ۱. بالاترین مرتبۀ چیزی؛ نهایت: با کمال خرسندی.۲. (اسم مصدر) برتر بودن در داشتن صفات نیک؛ کامل بودن؛ آراستگی صفات.۳. درایت؛ دانایی؛ خردمندی.۴. (اسم) (فلسفه) صورت نهایی و طبیعی هرچیز.۵. (اسم مصدر) (تصوف) رسیدن به مرحلۀ محو و فنا.&lan...
-
ضبط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zabt ۱. گرفتن و نگهداشتن؛ حفظ کردن.۲. محکم کردن.۳. نگهداری.۴. بایگانی.۵. تصرف کردن.〈 ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار میکند و بهوسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط میکنند.〈 ضبط کردن: (مصدر متعدی)۱. تصرف کردن.۲....
-
سامان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sāmān] sāmān ۱. اسباب خانه؛ لوازم زندگانی.۲. افزار کار.۳. باروبنۀ سفر.۴. کالا.۵. آراستگی و نظم: ◻︎ گهی بر درد بیدرمان بگریم / گهی بر حال بیسامان بخندم (سعدی۲: ۴۹۲).۶. [قدیمی] آراموقرار: ◻︎ کسی که سایهٴ جبار آسمان شکند / چگونه باشد در...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...