کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āzr ۱. آتش.۲. ماه نهم از سال خورشیدی ایرانی.۳. [قدیمی] روز نهم از نهمین ماه تقویم اوستایی که ایرانیان قدیم در ماه آذر این روز را به خاطر یکی شدن نام ماه و روز جشن میگرفتند؛ آذرروز؛ آذرگان؛ آذرجشن: ◻︎ ای خردمند سرو تابانماه / روز آذر می چ...
-
واژههای همآوا
-
عذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اعذار] 'ozr ۱. حجت و بهانهای که هنگام اعتذار و برای رفع گله بیاورند.۲. بهانه.۳. (زیستشناسی) [قدیمی] قاعدگی؛ حیض.〈 عذر آوردن: (مصدرلازم) بهانه آوردن؛ معذور خواستن.〈 عذر خواستن: (مصدر لازم) معذرت خواستن؛ درخواست ...
-
جستوجو در متن
-
آذرجشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āzarjašn جشنی که ایرانیان قدیم در روز آذر (نهم) از ماه آذر باستانی به مناسبت توافق نام ماه و روز برپا میکردند و به زیارت آتشکده میرفتند؛ آذرگان.
-
فرودینی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به فَروَدین) [قدیمی] farvadini فروردینی: ◻︎ بپوشیده لباس فَروَدینی / بیفکنده لباس ماه آذر (دقیقی: ۱۰۱).
-
دسامبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: décember] desāmbr ماه دوازدهم از تقویم فرنگی مطابق ۱۰ آذر تا ۱۰ دی.
-
استا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ اوستا] [قدیمی] 'a(o)sta = اَوِستا: ◻︎ وز او زند و استا بیاموختند / ببستند و آذر برافروختند (فردوسی: ۵/۱۷۰).
-
پاییز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pātež] ‹پاذیز، پادیز، پاریز، پاییز› pāy(')iz از فصول چهارگانۀ سال که شامل ماههای مهر، آبان، و آذر است؛ برگریزان؛ خزان.
-
پرخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] paraxš شمشیر؛ تیغ: ◻︎ پرخشش به کردار تاباندرخشی / که پیچان پدید آید از ابر آذر (؟: لغتنامه: پرخش).
-
دیباذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dadviātur] [قدیمی] deybāzar دیبهآذر؛ نام روز هشتم از هر ماه خورشیدی که که زردشتیان در این روز جشنی برپا میکردند: ◻︎ ز دیباذرت خرمی بهره باد / همان آذرت سال و مه شهره باد (فردوسی: لغتنامه: دیباذر).
-
قوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قَوس] qo[w]s ۱. (نجوم) نهمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد.۲. نهمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با آذر؛ تیرانداز.۳. (اسم مصدر) خمیدگی.۴. [جمع: اَقواس] [قدیمی] = کمان〈 قوسوقزح: = رنگینکمان
-
دی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dey ۱. ماه دهم از سال خورشیدی؛ ماه اول زمستان که موسم سختی سرما است.۲. [قدیمی] نام روزهای هشتم و پانزدهم و بیستوسوم هر ماه خورشیدی. Δ چون سه روز از روزهای ماه به نام دی بوده برای امتیاز آنها نام هر روز را به نام روز بعد افزوده روز هشتم ...
-
چنان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [مخففِ چون آن] čo(e)nān آنطور؛ آنسان؛ آنگونه؛ مانند آن؛ چونان.〈 چنانچون: (حرف اضافه) ‹چنانچون› [قدیمی]۱. مانندِ؛ مثلِ.۲. (حرف) همانگونهکه؛ همانسانکه: ◻︎ بهسان آتش تیز است عشقش / چنانچون دوزخش همرنگ آذر (دقیقی: ۱۰۰).〈 چن...
-
آذری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آذر) 'āzari ۱. مربوط به آذر.۲. مربوط به آذربایجان: موسیقی آذری.۳. از مردم آذربایجان۴. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در آذربایجان متداول بود.۵. (اسم) زبان ترکی رایج در آذربایجان.۶. [قدیمی] به رنگ آتش: ◻︎ ز خونی که ...