کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آخری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اخری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'oxrā ۱. دیگر؛ غیر.۲. (اسم) آخرت.
-
واژههای همآوا
-
اخری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'oxrā ۱. دیگر؛ غیر.۲. (اسم) آخرت.
-
جستوجو در متن
-
افدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: awdum, afdom] ‹آفدم› [قدیمی] 'afdo(a)m ۱. انجام؛ سرانجام؛ فرجام؛ آخر؛ عاقبت؛ پایان هر کاری.۲. (صفت) آخری؛ پایانی.
-
اخیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'axir ۱. پسین؛ آخری؛ بازپسین؛ واپسین.۲. (اسم) دنباله و آخر چیزی.۳. (اسم) آخرین موقع پیش از این.
-
فینال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: final] final ۱. نهایی؛ آخری؛ فرجامی.۲. (اسم) (ورزش) مسابقۀ پایانی در یک دورۀ رقابت ورزشی که به منظور تعیین ردههای اول و دوم برپا میشود.
-
پایان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāyān ۱. نقطه یا لحظۀ اتمام چیزی؛ نهایت؛ انتها.۲. بخش آخری هرچیز.۳. [قدیمی] بخش پایینی هر چیز: ◻︎ سخن نیز نشنید و نامه نخواند / مرا پیش تختش به پایان نشاند (فردوسی: ۲/۳۴۱).
-
آخر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: آخِر] 'āxa(e)r ۱. [مقابلِ اول] قرارگرفته در پایان: ◻︎ نام تو کابتدای هر نام است / اول آغاز و آخر انجام است (نظامی۴: ۵۳۷).۲. پسین؛ بازپسین؛ آخری؛ پایانی.۳. (قید) سرانجام: ◻︎ آخر کار شوق دیدارم / سوی دیر مغان کشید عنان (هاتف: ۴۷).۴. (ش...