کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آثار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَثَر] 'āsār نشانهها.〈 آثار عِلوی: [قدیمی] پدیدههای هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد؛ کائناتِ جَو.〈 آثار سِفلی: پدیدههای زمینشناسی، مانند چشمهها، آتشفشانها، کوهها، و معادن.
-
واژههای همآوا
-
اسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esār اسارت؛ بند؛ اسیری.
-
عصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] 'assār روغنگر؛ کسی که از دانههایی مانند کرچک، کنجد، و امثال آنها روغن میگیرد؛ افشرهگر.
-
عصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'esār ۱. گردوغبار شدید.۲. حین؛ هنگام.
-
عثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esār لغزیدن و افتادن؛ بهسر درآمدن.
-
جستوجو در متن
-
مآثر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَٲثَرَة] [قدیمی] ma'āser آثار نیکو که از کسی باقیمانده باشد.
-
هنرآفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) honar[']āfarin کسی که آثار هنری بهوجود بیاورد.
-
باستان شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) bāstānšenāsi علمی که دربارۀ اشیای عتیقه، بناهای قدیمی، و آثار باستانی بحث و تحقیق میکند؛ علم به آثار عتیقه و اشیای باستانی؛ آرکئولوژی.
-
هنرمندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) honarmandi باهنر بودن و آثار هنری بهوجود آوردن.
-
آرکئوزوئیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: archéozoïque] (زمینشناسی) 'ārke'ozo'ik اولین دوره از دوران زمینشناسی پرکامبرین که آثار حیات در آن دیده نشده است.
-
سندروم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: syndrome] ‹سیندروم، سندرم› (پزشکی) sandrom مجموع آثار و علائمی که نشاندهندۀ یک بیماری مشخص نیست؛ نشانگان.
-
دیرینشناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زمینشناسی) dirinšenāsi شناختن آثار و بقایای جانوران و درختان که از عهد قدیم در طبقات زمین باقی مانده؛ علم آثار و بقایای جانوران عهد قدیم؛ فسیلشناسی؛ پالئونتولوژی.
-
آشکارساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āš[e]kārsāz دستگاهی برای نمایان کردن چیزهای نامرئی بهوسیلۀ آثار آنها؛ آشکارسازنده؛ هویداکننده.