کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتش پاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتش مزاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'ātašme(a)zāj ۱. سوزاننده.۲. [مجاز] دارای غریزۀ شدید جنسی؛ آتشیمزاج.
-
آتش نشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ātašnešān ۱. مٲمور آتشنشانی که وظیفۀ او خاموش کردن حریق و جلوگیری از آتشسوزی است.۲. دستگاه خاموشکنندۀ آتش که حاوی مواد شیمیایی میباشد.۳. [مجاز] از میان برندۀ شوق و هیجان.
-
آتش نشانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ātašnešāni ۱. فرونشاندن آتش.۲. (اسم) نهادی با نیروی متخصص که متصدی خاموش کردن آتش است؛ اطفائیه.۳. = آتشنشان
-
آتش نفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] 'ātašnafas ۱. پرشور.۲. پرسوزوگداز.
-
آتش نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašna(e)hād آنکه یا آنچه طبع آتش دارد یا به رنگ آتش است.
-
آتش وار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašvār مانند آتش در بالا گرفتن و افروخته شدن سریع.
-
آتش سرخ کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašsorxkon = آتشگردان