کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آب چکه،آب چکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آباء] [قدیمی] 'ab پدر.
-
جستوجو در متن
-
ژوهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] žuhidan ۱. چکیدن آب.۲. چکه کردن آب از سقف.
-
چکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چک، چکره، چکله، چکاله، چکانه› čekke ۱. قطره؛ آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد.۲. [مجاز] مقدار کمی از مایع: یک چکه آب نمانده بود.〈 چکهچکه: قطرهقطره.
-
رشحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rašhe ۱. چکه؛ قطره.۲. آب که از چیزی تراوش کند.
-
چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چکه› [عامیانه] ček ۱. صدای افتادن قطرۀ آب یا مایع دیگر.۲. (بن مضارعِ چکیدن) =چکیدن
-
تراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tarāb چکه؛ ترشح؛ تراوش آب یا مایع دیگر از ظرفی: ◻︎ اگر تراب ز دست تو یابدی باران / بهجای سبزه زبرجد برون دمد ز تراب (امیرمعزی: ۴۱).
-
بفج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بفچ، پفج› [قدیمی] bafj آب دهان؛ کف دهان؛ خیو: ◻︎ قی افتد آن را که سر و ریش تو بیند / زآن خلم و زآن بفج چکان بر سر و رویت (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ۲۸).