کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبیاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبیاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ābyāri ۱. کار و پیشۀ آبیار.۲. آب دادن باغ یا کشتزار.
-
واژههای مشابه
-
ابیاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به ابیار، شهری در مصر) [قدیمی] 'abyāri نوعی پارچۀ ابریشمی راهراه.
-
واژههای همآوا
-
ابیاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به ابیار، شهری در مصر) [قدیمی] 'abyāri نوعی پارچۀ ابریشمی راهراه.
-
جستوجو در متن
-
فاریاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ دیمه] ‹فاریاو، فاراب، پاریاب، پاراب، پاراو، پاریاو› (کشاورزی) [قدیمی] fāryāb زمین زراعتی که آبیاری شود.
-
باریاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاریاب› (کشاورزی) [قدیمی] bār[i]yāb زمینی که با آب قنات یا رودخانه آبیاری شود.
-
پاریاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاراب، پاراو، پاریاو، فاراب، فاریاب، فاریاو› [قدیمی] pāryāb زراعتی که با آب قنات ِیا رودخانه آبیاری شود؛ زراعت آبی.
-
بخس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] baxs ۱. ناقص.۲. کم؛ اندک.۳. زمینی که بدون آبیاری حاصل میدهد؛ زراعت دیم.
-
سد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سدّ] sad[d] ۱. دیواری ضخیم که از سنگ و سیمان یا آجر و آهک یا چوب و آهن برای بالا آمدن سطح آب و آبیاری زمینهای اطراف یا جلوگیری از سیل، در جلو آب میسازند.۲. [عربی: سَدّ، جمع: اَسداد] بند؛ حائل میان دو چیز.۳. (اسم مصدر) بستن؛ بند کردن.۴....
-
آبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آب) 'ābi ۱. (زیستشناسی) ویژگی موجود زندهای که در آب زیست میکند؛ آبزی: اسب آبی، سگ آبی، مار آبی.۲. (اسم، صفت نسبی) از سه رنگ اصلی، مانندِ رنگ آسمان یا رنگ آب دریا؛ رنگ کبود روشن.۳. دارای این رنگ.۴. مربوط به آب.۵. ویژگی چیزی ...
-
کانال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: canal] kānāl ۱. مجرای مصنوعی عبور آب برای حمل و نقل؛ ترعه: کانال پاناما.۲. مجرای عبور آب برای آبیاری، انتقال فاضلاب، و مانند آنها.۳. مجرایی از جنس ورق آهن گالوانیزه برای هدایت هوا: کانال کولر.۴. مسیری که برای عبور دادن کابلهای برق ی...
-
سالار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: sālār] sālār ۱. [عامیانه] دارای ویژگیهای ممتاز؛ برجسته.۲. (اسم) بزرگ و مهتر قوم.۳. (اسم) بزرگ و پیشرو قافله یا لشکر؛ سردار.۴. (اسم، صفت) (کشاورزی) [قدیمی] دهقان آگاه و کاردیده که به امر آبیاری، وجین کردن و کود دادن زمین رسیدگی کند.&lan...
-
بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: band، جمع: بنود] band ۱. (زیستشناسی) محل اتصال دو استخوان در بدن؛ مفصل.۲. محل اتصال دو چیز؛ پیوند.۳. گرهِ نی.۴. (حقوق) قسمتی از کتاب یا قانون.۵. فصل.۶. ریسمان.۷. ریسمان یا زنجیر که به دستوپای انسان یا حیوانی ببندند.۸. دیواری که از سنگ...