کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبگینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبگینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āpakēnak] ‹آبگین، آبگینک› 'ābgine ۱. شیشه؛ بلور: ◻︎ آبگینه همهجا یابی از آن بیمحل است / لعل دشخوار بهدست آید از آن است عزیز (سعدی: ۱۷۶).۲. آیینه: ◻︎ دو خانه دگر زآبگینه بساخت / زبرجد به هر جایش اندر نشاخت (فردوسی: ۲/۹۴).۳. [قدیم...
-
واژههای مشابه
-
آبگینه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] 'ābginegar شیشهساز.
-
جستوجو در متن
-
گینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آبگینه] [قدیمی] gine = آبگینه
-
کاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] ‹ کاچ› [قدیمی] kāš شیشه؛ آبگینه.
-
زجاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zajjāj شیشه؛ آبگینه.
-
زجاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] zojāj شیشهگر؛ آبگینهساز.
-
پیگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pigu ۱. نوعی آبگینۀ سبزرنگ که در ناحیۀ پیگو در هندوستان ساخته میشده.۲. نوعی لعل.
-
آهنینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به آهن) 'āhanine [قدیمی] ظرف آهنی: ◻︎ همیشه تا نجهد ز آهنینه مرزنجوش / همیشه تا ندمد ز آبگینه سیسنبر (فرخی: ۱۱۹).
-
میناکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) minākāri میناسازی؛ شغل و عمل میناکار؛ نقاشی و تزیین آبگینه یا بعضی فلزات مانند طلا و نقره با رنگهای لعابدار مخصوص؛ میناگری.
-
خاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāre ۱. (زمینشناسی) = خارا: ◻︎ ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت / حوالهٴ سر دشمن به سنگ خاره کنم (حافظ: ۷۰۰)، ◻︎ به دندانمزد از او خواهم قمیصی / اگر اطلس بُوَد یا خاره یا خز (سوزنی: لغتنامه: خاره).۲. پتکی که آهنگران با آن آهن بر روی س...
-
جام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ĵām] jām ۱. ظرفی از طلا، نقره، آبگینه، یا مانند آن که با آن شراب مینوشند؛ پیاله؛ ساغر؛ گیلاس.۲. کاسه.٣. (تصوف) دل عارف که مالامال بادۀ معرفت است.٤. (تصوف) عالم وجود: ◻︎ ساقی به نور باده برافروز جام ما / مطرب بگو که کار جهان شد به کام م...