کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جاست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jāst جایی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود؛ چرخشت.
-
شیراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] širāz ماست چکیده؛ دوراغ؛ شیر بریده که آبش را گرفته باشند.
-
پلخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] palaxte ظرف سوراخسوراخ یا سبد که پنیر را در آن بگذارند تا آبش برود.
-
شپیلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šepilidan فشردن؛ فشار دادن: ◻︎ گلابیصفت بر صفا بگذرند / که گل را شپیلند و آبش خورند (امیرخسرو: لغتنامه: شپیل).
-
دست افشار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dast[']afšār ۱. آنچه با دست فشرده شود.۲. میوهای که با دست بفشارند و آبش را بگیرند.۳. [قدیمی] ویژگی آب میوهای که با فشار دست گرفتهشدهباشد: آب لیموی دستافشار.
-
چرخشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چرخست، خرخشت› [قدیمی] čarxo(a)št ۱. چرخی که با آن آب انگور بگیرند.۲. ظرفی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود و در خم بریزند برای ساختن شراب؛ جاست؛ سپار: ◻︎ آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان / بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان (منوچهری...
-
پنیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: panīr] panir نانخورشی که از شیر درست کنند، شیر را کمی گرم میکنند بعد پنیرمایه به آن میزنند به فاصلۀ چند ساعت مانند ماست میبندد سپس آن را در کیسه میریزند تا آبش برود و سفت شود. پنیر دارای مقدار زیادی مواد سفیدهای، چربی، کلسیم، و فس...
-
آبکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābkeš ۱. کشندۀ آب؛ آنکه با دلو آب از چاه بالا میآورد؛ کسی که کارش کشیدن آب از چاه است: ◻︎ به چاه اندرون آب سرد است و خوش / فرودآی تا من بُوَم آبکش (فردوسی: ۶/۲۰۸)، ◻︎ غلام آبکش باید و خشتزن / بُوَد بندۀ نازنین مشتزن (سعدی۱: ۱۶۶).۲...