کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبخوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبخوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābxori ۱. ظرف بلوری یا فلزی که با آن آب میخورند؛ لیوان؛ آبجامه.۲. موی سبلت.۳. نوعی دهنۀ اسب.۴. جایی یا دستگاهی در اماکن عمومی که برای خوردن آب تعبیه شده است.
-
جستوجو در متن
-
گوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گولک، غوله، غولک› gule کوزۀ آبخوری.
-
راک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rāk کاسۀ آبخوری چوبی.
-
نگژده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نکژده، نکزده› [قدیمی] ne(a)gažde ظرف آبخوری سفالی؛ کوزه.
-
آبوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābvand ۱. آوند؛ ظرف آب.۲. کوزه.۲. آبخوری.
-
غله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [= قلک؟] [قدیمی] qolle ۱. کوزۀ آبخوری کوچک و سرتنگ؛ غلغلک.۲. = قلک
-
اسکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکوره، سکوره، سکره، اسکرجه، سکرجه› [قدیمی] 'oskor[r]e کاسۀ سفالی؛ جام آبخوری؛ نوعی پیمانه: ◻︎ بحر را پیمود هیچ اسکرهای؟ / شیر را برداشت هرگز برهای؟ (مولوی: ۸۴۴).
-
پارچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pārč ظرف آبخوری دستهدار بزرگ و دهانگشاد، از جنس بلور، سفال، یا فلز.
-
تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tong ۱. پارچ.۲. کوزۀ آب یا شراب که از سفال یا بلور یا چیز دیگر درست کنند به ویژه کوزهای که شکمش بزرگ و گردنش باریک و دهانۀ آن تنگ باشد: تنگ آبخوری، تنگ بلور.